خشو به سنو گفت :
دخترم حالی که بخیر عروسی کردی دگه همی خانه خودت است پس مرا مادر . و خسرت را پدر بگو . شام که شد شوهر دختر به خانه آمد عروس صدا کرد مادرجان برادرم آمد نان شب آماده است
دخترم حالی که بخیر عروسی کردی دگه همی خانه خودت است پس مرا مادر . و خسرت را پدر بگو . شام که شد شوهر دختر به خانه آمد عروس صدا کرد مادرجان برادرم آمد نان شب آماده است